خطبه بدون نقطه
۲۲ آبان ۱۳۸۸ |
الحَمدُ لِلّهِ أهلِ الحَمدِ وَ أحلاهُ، وَ أسعَدُ الحَمدِ وَ أسراهُ، وَ أکرَمُ الحَمدِ وَ أولاهُ. الواحدُ الاحدُ الأحَدُ الصَّمَدُ، لا والِدَ لَهُ وَ لا وَلَدَ. سَلَّطَ المُلوکَ وَ أعداها، وَ أهلَکَ العُداةَ وَ أدحاها، وَ أوصَلَ المَکارِمَ وَ أسراها، وَ سَمَکَ السَّماءَ وَ عَلّاها، وَ سَطَحَ المِهادَ وَ طَحاها، وَ وَطَّدَها وَ دَحاها، وَ مَدَّها وَ سَوّاها، وَ مَهَّدَها وَ وَطّاها، وَ أعطاکُم ماءَها وَ مَرعاها، وَ أحکَمَ عَدَدَ الاُمَمِ وَ أحصاها، وَ عَدَّلَ الأعلامَ وَ أرساها. الاِلاهُ الأوَّلُ لا مُعادِلَ لَهُ، وَلا رادَّ لِحُکمِهِ، لا إلهَ إلّا هُوَ، المَلِکُ السَّلام، المُصَوِّرُ العَلامُ، الحاکِمُ الوَدودُ، المُطَهِّرُ الطّاهِرُ، المَحمودُ أمرُهُ، المَعمورُ حَرَمُهُ، المَأمولُ کَرَمُهُ. عَلَّمَکُم کَلامَهُ، وَ أراکُم أعلامَهُ، وَ حَصَّلَ لَکُم أحکامَهُ، وَ حَلَّلَ حَلالَهُ، وَ حَرَّمَ حَرامَهُ. وَ حَمَّلَ مُحَمَّداً (صَلَّ اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) الرِّسالَةَ، وَ رَسولَهُ المُکَرَّمَ المُسَدَّدَ، ألطُّهرَ المُطَهَّرَ. أسعَدَ اللهُ الاُمَّةَ لِعُلُوِّ مَحَلِّهِ، وَ سُمُوِّ سُؤدُدِهِ، وَ سَدادِ أمرِهِ، وَ کَمالِ مُرادِهِ. أطهَرُ وُلدِ آدَمَ مَولوداً، وَ أسطَعُهُم سُعوداً، وَ أطوَلُهُم عَموداً، وَ أرواهُم عوداً، وَ أصَحُّهُم عُهوداً، وَ أکرَمُهُم مُرداً وَ کُهولاً. صَلاةُ اللهِ لَهُ لِآلِهِ الأطهارِ مُسَلَّمَةً مُکَرَّرَةً مَعدودَةً، وَ لِآلِ وُدِّهِمُ الکِرامِ مُحَصَّلَةً مُرَدَّدَةً ما دامَ لِالسَّماءِ أمرٌ مَرسومٌ وَ حَدٌّ مَعلومٌ. أرسَلَهُ رَحمَةً لَکُم، وَ طَهارَةً لِأعمالِکُم، وَ هُدوءَ دارِکُم وَ دُحورَ، عارِکُم وَ صَلاحَ أحوالِکُم، وَ طاعَةً لِلّهِ وَ رُسُلِهِ، وَ عِصمَةً لَکُم وَ رَحمَةً. اِسمَعوا لَهُ وَ راعوا أمرَهُ، حَلِّلوا ما حَلَّلَ، وَ حَرِّموا ما حَرَّمَ، وَ اعمِدوا – رَحِمَکُمُ اللهُ – لِدَوامِ العَمَلِ، وَ ادحَروا الحِرصَ، وَ اعدِموا الکَسَلَ، وَ ادروا السَّلامَةَ وَ حِراسَةَ مُلکِ وَ رَوعَها، وَ هَلَعَ الصُّدورِ وَ حُلولَ کَلِّها وَ هَمِّها. هَلَکَ وَ اللهِ أهلُ الاِصرارِ، وَ ما وَلَدَ والِدٌ لِلاِسرارِ، کَم مُؤَمِّلٍ أمَّلَ ما أهلَکَهُ، وَ کَم مالٍ وَ سِلاحٍ أعَدَّ صارَ لِلأعداءِ عُدَّةً وَ عُمدَةً. اَللّهُمَّ لَکَ الحَمدُ وَ دَوامُهُ، وَ المُلکُ وَ کَمالُهُ، لااِلهَ إلّا هُوَ، وَسِعَ کُلَّ حِلمٍ حِلمُهُ، وَ سَدَّدَ کُلُّ حُکمٍ حُکمُهُ، وَ حَدَرَ کُلَّ عِلمٍ عِلمُهُ. عَصَمَکُمُ وَ لَوّاکُم، وَ دَوامَ السَّلامَةِ أولاکُم، وَ لِلطّاعَةِ سَدَّدَکُم، وَ لِلاِسلامِ هَداکُم، وَ رَحِمَکُم وَ سَمِعَ دُعاءَکُم، وَ طَهَّرَ أعمالَکُم، وَ أصلَحَ أحوالَکُم. وَ أسألُهُ لَکُم دَوامَ السَّلامَةِ، وَ کَمالَ السَّعادَةِ، وَ الآلاءَ الدّارَةَ، وَ الاَحوالَ السّارَّةَ، وَ الحَمدُ لِلّهِ وَحدَهُ. معنی: ستایش مخصوص خدایی است که سزاوار ستایش و مآل آن است. از آنِ اوست رساترین ستایش و شیرین ترین آن و سعادت بخش ترین ستایش و سخاوت بار ترین(و شریف ترین) آن و پاک ترین ستایش و بلند ترین آن و ممتاز ترین ستایش و سزاوارترین آن. یگانه و یکتای بی نیاز(ی که همه نیازمندان و گرفتاران آهنگ او نمایند). نه پدری دارد و نه فرزندی. شاهان را (به حکمت و آزمون) مسلّط ساخت وبه تاختن واداشت. و ستمکاران (و متجاوزان) را هلاکت نمود و کنارشان افکند. و سجایای بلند را (به خلایق) رسانید و شرافت بخشید. و آسمان را بالا برد و بلند گردانید. بستر زمین را گشود و گسترش داد و محکم نمود و گسترده ساخت. آن را امتداد داد و هموار کرد و (برای زندگی) آماده و مهیّا فرمود. آب و مرتعش را به شما ارزانی داشت. تعداد اقوام را (برای زندگی در آن) به درستی. (و حکمت) مقرّر فرمود و بر شمار (یکایک) آنان احاطه یافت. و نشانه های بلند (هدایت) مقرّر فرمود و آنها را بر افراشته و استوار ساخت. معبود نخستین که نه او را هم طرازی است و نه حکمش را مانعی. خدایی نیست جز او، که پادشاه است و (مایۀ) سلامت، صورتگر است و دانا، فرمانروا و مهربان، پاک و بی آلایش. فرمانش ستوده است و حریم کویش آباد (به توجّه پرستندگان و نیازمندان) است و سخایش مورد امید. کلامش را به شما آموخت و نشانه هایش را به شما نمایاند. و احکامش را برایتان دست یافتنی نمود. آنچه روا بود حلال و آنچه در خور ممنوعیت بود، حرام شمرد. بار رسالت را بر دوش محمّد(صلّی الله علیه و آله) افکند. (همان) رسول گرامی که بدو سروری و درستی (در گفتار و کردار و رفتار) ارزانی شده، پاک و پیراسته است. خداوند این امّت را به خاطر برتریِ مقام و بلندیِ شرف و استواری دین او و کامل بودنِ آرمانش سعادت بخشید. او بی آلایش ترین فردِ از آدمیان در هنگامه ولادت و فروزنده ترین ستاره یمن و سعادت است. او بلند پایه ترین آنان (در نیاکان) است و زیباترین آنها در (نسل و) شاخسار. و درست پیمان ترین و کریم ترین آنان است در نوجوانی و بزرگسالی. درود خداوند از آن او و خاندان پاکش باد، درودی خالص و پی در پی و مکرّر (برای آنان) و برای دوست داران بزرگوارشان، درودی ماندگار و پیوسته، (برای همیشه:) تا وقتی که برای آسمان حکمی مرقوم است و نقشی مقرّر. او فرستاد تا تا برایتان رحمتی باشد و مایه پاکیزگی اعمالتان و آرامش سرای (زندگی) شما و بر طرف شدن نقاط ننگ (: و شرم آور کار)تان. و تا مایه صلاح حالتان باشد و اطاعت شما از خدا و رسولانش و موجب حفظ شما و رحمتی (بس بزرگ ) از او فرمان برید و بر دستورش مواظبت ورزید. آنچه را حلال دانست، حلال و هر چه را حرام داشت حرام بشمارید. خدایتان رحمت کند؛ آهنگ کوششی پیوسته نمایید و آزمندی را از خود برانید و تنبلی را وا نهید. رسم سلامت و حفظ حاکمیّت و بالندگی آن را – و آنچه را که موجب دغدغه سینه ها |
وهابیها و تبرک به قبر پیامبر اکرم
از جمله مواردی که وهابیها به مسلمانان، علیالخصوص شیعیان ایراد میگیرند و نسبت به آن حساس هستند، آداب روضه منوره و حرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از هنگام ورود به حرم، کیفیت ایستادن، تبرک جستن به قبر و یا ستونها، منبر و ... میباشد.
صنعانی که از وهابیون میباشد میگوید: طواف قبور و تبرک و دست کشیدن یا لمس اعضای دیگر به قبور پیامبر و اهلبیت شرک است و این اعمال، مانند افعال جاهلیت برای بتها میباشد.(1)
وهابیها در نامهای که به «شیخ الرکب المغربی» نوشتند، بیان کردهاند که:
تعظیم قبور انبیاء و اولیاء از موارد شرک و عبادت بتها محسوب میشود.(2) برای پاسخ به این شبهه و اتهام وارده به مسلمانان، علیالخصوص شیعیان ذکر چند نکته لازم است:
1- تعظیم و احترام به قبور انبیاء و اولیاء از مصادیق بزرگداشت و تعظیم شعائر الهی است:
«و من یعظم شعائر الله فانّها من تقوی القلوب»؛ و هر کس شعایر الهی را بزرگ شمارد، همانا که آن از پرهیزگاری دلهاست.(3)
هیچ دلیلی بر تحریم تعظیم قبور وجود ندارد. مگر این که برخی اعمال در آنجا انجام شود و نیّت عبادت بر آن حمل شود مانند: سجده بر قبور، نماز خواندن بر آنها و هر نوع احترامی که به قصد عبادت باشد نه صرفاً احترام و محبت.
2- باید به این نکته توجه داشت که هر تعظیم و خضوعی عبادت نیست و موجب شرک نمیشود و حرام نیست.
هیچ دلیلی بر تحریم تعظیم قبورانبیا و اولیا وجود ندارد. مگر این که برخی اعمال در آنجا انجام شود و نیّت عبادت بر آن حمل شود مانند: سجده بر قبور، نماز خواندن بر آنها و هر نوع احترامی که به قصد عبادت باشد نه صرفاً احترام و محبت.
بلکه آن خضوع و تعظیمی عبادت شمرده میشود که در برابر فردی که برای او مقام الوهیت قائل است و او را خدا میداند، شرک است. در مقاله گذشته اشاره کردیم که عبادت چه معنایی دارد و در چه صورت، عملی عبادت محسوب میشود. در غیر این صورت احترام و تعظیم در مقابل والدین، بزرگان و اساتید و امیران همه باید عبادت و در نتیجه شرک محسوب شوند.
پس احترام و تعظیم در برابر کسی که خدا او را بزرگ قرار داده، مانند انبیاء، اولیاء، علما و صالحین، عبادت نیست، بلکه چون خداوند آنها را بزرگ شمرده ما نیز او را بزرگ میشماریم در نتیجه این کار به نوعی تعظیم و بزرگداشت خداوند است. مانند احترام به پدر و مادر، احترام و تعظیم به کعبه، مسجدالحرام، رکن، مقام، عرفات و نظایر آنها، همه اینها به اعتبار انتساب به خداوند محترم هستند. و همینطور است احترام و تعظیم پیامبران و اولیاء و صالحان، همانطور که در زمان حیاتشان شرک نیست بلکه از نظر آیات و روایات پسندیده است و در حال ممات و پس از مرگ هم تعظیم و تکریم ایشان دارای فضیلت است زیرا حرمت آنها با مرگشان از بین نمیرود. مالک در مناظرهای که با منصور دوانیقی در حرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داشت گفت:
«انّ حُرمة النبی میتاً کحرمته حیّاً؛ احترام پیامبر بعد از وفات، همانند احترام او در حال حیات است.(4)
جمله فوق به بحث توسل و حیات برزخی رسول خدا دلالت دارد و وهابیها میگویند که:
ما اعتقاد داریم که پیامبر در قبر، از حیات برزخی بالاتر از شهدا که قرآن به آن تصریح نمود، برخوردار است، زیرا آن حضرت از شهیدان، افضل است.(5)
پس با توجه به حقایق مربوط به حیات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و لزوم احترام به آن حضرت، مکانی که در برگیرنده جسد انبیاء و اولیاست یعنی قبور آنان نیز در خور احترام و تکریم است و این احترام و اظهار محبتها نظیر بوسیدن و دست کشیدن به قبور و مانند آن، عبادت آنها یا عبادت سنگها نیست و این اماکن به جهت این که مدفن انبیاء و اولیاء است شرف و حرمت پیدا کردهاند. و در خور تکریم میباشند. همانطور که جلد قرآن از هر جنسی که باشد، به علت مجاورت با قرآن باید محترم باشد و نباید آن را نجس نمود، چون توهین به قرآن محسوب میشود.
احترام و تعظیم در برابر کسی که خدا او را بزرگ قرار داده، مانند انبیاء، اولیاء، علما و صالحین، عبادت نیست، بلکه چون خداوند آنها را بزرگ شمرده ما نیز او را بزرگ میشماریم در نتیجه این کار به نوعی تعظیم و بزرگداشت خداوند است.
آیا کسی احترام به مقام ابراهیم و تعظیم حجرالاسود و یا طواف کعبه را، عبادت سنگها، و آن اماکن میداند؟
3- تمام این امور از قبیل: طواف، لمس منبر و قبر و دیوار و ... به قصد تبرک انجام میشود
و در روایات اهل تسنن و تشیع و تاریخ وارد شده است که در صدر اسلام، مسلمانان به آبی که پیامبر با آن، دست خود را میشست یا مویی که از پیامبر ریخته میشد و یا به آب دهان آن حضرت تبرک میجستند. برای نمونه به بعضی از این موارد اشاره میکنیم:
- در سیره حلبیه آمده است:
عروة بن مسعود ثقفی در سال صلح حدیبیه نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ایستاده بود، ناگهان دید که اصحاب ایشان به خاطر تبرک جستن به آبی که پیامبر با آن وضو میگرفت و یا دست خود را میشست، بر هم سبقت گرفته و نزدیک بود برای دستیابی به آن آب، یکدیگر را بکشند و همین کار را با آب دهان حضرت انجام میدادند و نیز مویی از حضرت نمیافتاد مگر این که اصحاب آن را میگرفتند.(6)
- بخاری در باب صفة البنی(صلیالله علیه و آله) از ابی جحیفه نقل میکند:
پیامبر در سفری به سوی وادی بطحاء (بیابان مکه) از منزل خارج شد، هنگام نماز، وضو گرفت و دو رکعت نماز ظهر و دو رکعت نماز عصر بجا آورد - تا آنجا که میگوید- آنگاه مردم، دست آن حضرت را گرفته و به صورتشان میمالیدند.
راوی میگوید: من نیز دست پیامبر را گرفته و به صورت خود میمالیدم که دست حضرت از برف خنکتر و از مشک خوشبوتر بود.
بخاری در پایان این باب، از همین راوی نقل میکند: بلال، باقی مانده آب وضوی رسول خدا را برای مردم آورد و آنان از آن آب تبرک نمودند.(7)
بخاری در باب استعمال فضل وضوءالناس، از ابی جحیفه نقل میکند: همراه رسول خدا در مسافرت بودیم، حضرت وضو گرفت و مردم از آب باقی مانده وضوی ایشان، میگرفتند و به خود میمالیدند.(8)
مالک در مناظرهای که با منصور دوانیقی در حرم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داشت گفت:
«انّ حُرمة النبی میتاً کحرمته حیّاً؛ احترام پیامبر بعد از وفات، همانند احترام او در حال حیات است.
مانند این روایت را بخاری در صحیح خود، «کتاب الصلاة» نیز آورده است و گفته است که مردم خود را به وضوی حضرت، مسح میکردند.(9)
و قسطلانی گفته است که از این عبارت، جواز تبرک جستن به چیزی که جسد صالحان را لمس کرده استنباط میشود.(10)
- مسلم در کتاب الصلاة از ابی جحیفه نقل میکند:
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) را در بیابان مکه ملاقات نمودم... وقتی بلال آب وضوی حضرت را آورد، مردم میشتافتند؛ بعضی به آب وضو میرسیدند و برخی نیز به دیگران، رطوبت آن آب را میرساندند و قطرههایی از آن را بر آنها میپاشیدند. و در حدیثی دیگر به همین صورت نقل میکند و میگوید: اگر کسی به آب نمیرسید، از رطوبت آب دست رفیقش میگرفت و به خود میمالید. نووی گوید: در این باب است، تبرک جستن به آثار صالحان و استفاده کردن باقی مانده آب وضو و غذای او و نوشیدنیها و لباسهایشان است.(11)
- در جریان فتح مکه، داستان تبرک به وضوی پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و سبقت گرفتن بر هم و نگاه نمودن ابوسفیان به این منظره و تعجب از آن، معروف است، که در کتابهای تاریخی ذکر شده است.
تبرک جستن به منبر پیامبر
سمهودی در آداب روضه منوره و حرم پیغمبر(صلی الله علیه و آله) مینویسد:
یکی از آداب روضه منوره و حرم پیامبر اینست که نزد منبر شریف حضرت آمده و بایستد و خدا را بخواند و او را به خاطر این که در کارش آسانی قرار داده، حمد و سپاس گوید و بر رسول خدا درود فرستد و همه نیکیها را از خدا بخواهد و به او پناه برد، همانطور که ابن عساکر گفته است. در ادامه آن اقشهری میگوید: مردانی از اصحاب رسول خدا را دیدم وقتی که در مسجد (پیامبر) بودند مانند رسول خدا قُبه جلو منبر گرفته و رو به قبله ایستادند و دعا خواندند.
- عیاض در کتاب الشفاء از ابی قسط و عتبی مینویسد:
اصحاب رسول خدا همواره وقتی که در مسجد (پیامبر) بودند، قبّه منبر را که به سمت قبر بود، با دستان خود میگرفتند و رو به قبله دعا میکردند.(12)
- ابوبکر اثرم میگوید: به ابوعبدالله (احمد بن حنبل) گفتم:
آیا لمس و مسح کردن قبر پیامبر جایز است؟ گفت: نمیدانم. گفتم: منبر چطور؟ گفت: آری، در این باره روایتی است که آن را از ابن ابی فدیک از ابن ابی ذئب از ابن عمر نقل میکنند که او (ابن عمر) منبر را مسح میکرد.(13) - در فصلی از کتاب شرح الکبیر چنین آمده است که میگوید: در باره مسح کردن منبر، روایتی وارد شده است که آن را ابراهیم بن عبدالله بن عبدالقاری نقل کرده و در آن آمده که او، ابن عمر را دید که به جایگاه نشستن پیامبر روی منبر، دست گذاشت، سپس دستش را بر صورت نهاد.(14)
نتیجه:
با مطالعه این روایات که از کتب معتبر اهل تسنن استخراج شده دریافتیم که:
1- بر خلاف نظر وهابیها، تبرک جستن به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) هیچ منافاتی با توحید ندارد و اگر فقط به عنوان تبرک این اعمال انجام شود، هیچ نوع شرکی را به همراه نخواهد آورد. و مسلم است که هیچ مسلمانی رسول خدا(صلی الله علیه و اله) را با دیدی غیر از نگاه پیامبری نمی نگرد و اگر این همه محترم است به جهت پیامبری ایشان است و این که مورد رضایت خدای متعال می باشد.
2- این روایات از منابع اهل تسنن استخراج شده است و اگر فردی از این فرقه، به این روایات عامل نباشد دچار تفریط شده است و کسی نمی تواند شیعیان را متهم نماید که این افکار و اعتقادات مختص به شیعیان است .
3- این مسئله واقعیتی است که باید به آن توجه نمود که اگر تبرک به آب وضو و آبی که روی دست پیامبر ریخته میشد و موی پیغمبر جایز نبود؛ یقینا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در زمان حیات خود مردم را از این اعمال نهی میفرمود.
4- قهراً تبرک به قبری که همه جسم پیامبر را در برگرفته است نیز باید جایز باشد، چون معیار در تبرک چیزی است که به پیغمبر وابسته بوده و به بدن مطهر و مبارک آن حضرت به نوعی چسبیده و مرتبط بوده است، مانند لباس و مو و نظایر آن و با توجه به این که قبر در برگیرنده بدن مطهر آن حضرت است، خصوصاً با توجه به این که خود وهابیها میگویند که پیغمبر در قبر به گونهای است که احساس دارد... پس تبرک جستن به قبر، چه با مالیدن دست باشد و چه بوسیدن و چه طواف در اطراف آن، اینها تبرک به بدن پیغمبر است نه عبادت آن حضرت و یا سنگ، آجر و ... .
آیا گریه کردن کافیست؟!
چگونه حسینی شویم؟
حادثه کربلا، حادثهای است که دیگر تکرار نمیشود و تنها یکبار در سال 61 هجری قمری رخ داده است. اما این حادثه حاوی درسها و محتوای غنی فرهنگ انسانی از سوی امام حسین (علیهالسلام) و اصحابش میباشد و از سوی دیگر شامل وحشیانهترین اعمال پست و غیرانسانی است که از سوی اردوگاه کفر و نفاق یعنی یزید و یارانش اتفاق افتاده است.
امروز که پس از 1369 سال، این حادثه سینه به سینه و دست به دست به ما رسیده است باید چه کنیم؟ وظیفه ما چیست؟ آیا فقط وظیفه ما اینست که با فرارسیدن ماه محرم شهر را سیهپوش کنیم و بیرقهای عزا بپا نماییم و لباس مشکی بر تن کنیم و ماتم گرفته و گریه کنیم؟!
در این شکی نیست که برای حفظ و برپایی شعائر الهی باید قطعاً این کارها انجام شود. ولی سوال ما اینست که باید به اینها بسنده شود؟!
پر واضح است که در چنین حادثهای بس عظیم، درسهای بسیاری نهفته است. و بلاشک در آن قیام خونین چیزیهایی نهفته است که فقط منحصر به آن زمان نبوده و آن موارد مربوط به تمامی زمانها میشود.
حال امروز دین به دست ما رسیده و در مقابل این دو دغدغه فرزند رسول خدا مسئولیت داریم. آیا ما برای زنده نگهداشتن سنت پیامبر اکرم تلاش میکنیم؟ آیا سنتهای رسول خدا را عمل میکنیم؟
چقدر روشهای اخلاقی رسول خدا را شناختهایم و به کار میگیریم؟ چقدر پایبند به اصول اخلاقی هستیم؟ تا چه میزان به دنبال اجرای عدالت نبوی هستیم؟ چقدر به احکام و دستورات دین توجه داریم؟ در برپایی نماز چقدر حساسیت داریم؟ چقدر در مورد بدعت گذاریهای در دین حساس هستیم؟ چقدر در مقابل بدعتها میایستیم و با آنها مبارزه میکنیم تا دین از آسیبها در امان بماند؟ و ...
قیام امام حسین(علیه السلام) از چنان عظمتی برخوردار است که در روایات آمده اگر کربلا نبود کعبه باقی نمیماند. چنانکه به کعبه حمله کردند و آن را تخریب نمودند. یعنی اگر قیام امام حسین (علیهالسلام) نبود، اسلام از بین میرفت.
خوردن هر خاکی، حرام است ولی خوردن تربت حرم امام حسین(علیه السلام) اگر به قصد استشفاء باشد، مستحب و خداوند شفای بیماریها را در آن قرار داده است.
سجده بر تربت پاک سیدالشهدا در نماز باعث قبولی نماز میشود و نُه امام معصوم بعد از واقعه کربلا بر تربت حرم امام حسین(علیه السلام) سجده نمودهاند.
بنابر روایات در روز عرفه خدای متعال اول به زائران امام حسین(علیه السلام) نگاه میکند بعد به زائران بیت الله الحرام در صحرای عرفات.
اینها عظمت واقعه کربلا و حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) را میرساند. پس منطقی و عقلانی است که این واقعه بزرگ تاریخ که تنها یک رخداد تاریخی نیست بلکه یک فرهنگ است را بازکاوی نماییم و درسهای موجود در آن را آموخته و عامل باشیم.
امام حسین(علیه السلام) در نامهها و سخنرانیهایشان، انگیزه خود را از قیام ، بیان فرمودهاند. امام، زمانی که به مکه رسیدند برای سران قبایل مختلف؛ نامههایی نوشتند و توسط چهار سفیر آنها را به دست ایشان رساندند؛ چرا که در آن عصر، نظام به صورت قبیلهای بود. اگر رئیس قبیله چیزی را میپذیرفت، مردم را نیز با خود همراه میکرد و اگر موردی را نمیپذیرفت مردم نیز حق پذیرش نداشتند. پس نامهها به سوی روسای قبایل ارسال شد.
دوست عزیز، ای همشهری و ای هموطن. ای کسی که عاشق و شیدای حسین هستی و وقتی نام دلربایش را میشنوی از خود بیخود میشوی!اگر میخواهی امام حسین (علیهالسلام) را تجلیل کنی، سنت پیامبر گرامی را زنده کن .
ای خواهر و برادر اگر میخواهی با امام حسین(علیه السلام) همراه شوی در دین بدعت مگذار و با بدعتگذار مبارزه کن و برای ریشهکن شدن بدعتها تلاش کن.
بنا به نقل طبری، یکی از این نامهها توسط سفیر امام "سلیمان بن رزین" برای پنج نفر از سران قبایل شهر بصره که عبارت بودند از: مالک بن مسمع بکری، احنف بن قیس تمیمی، منذر بن جارود عبدی، مسعود بن عمرو ازدی، قیس بن هیثم ارسال شد.(1)
"منذر بن جارود" پس از دریافت نامه، سلیمان، سفیر امام را به همراه نامه تحویل ابن زیاد داد. و ابنزیاد یک شب قبل از حرکت به سوی کوفه، دستور داد سلیمان را گردن زدند.
نامه امام به سران قبایل بصره کوتاه است. اما در دو جمله انگیزه خود را از رفتن به کربلا و قیام خود را بیان میفرماید:
1- "فَانَّ السُّنَّة قد اُمیتَت" یعنی بدرستی که سنت و روش و منشهای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) از میان جامعه اسلامی رخت بر بسته است و مرده است.
از رحلت پیامبر زمان زیادی نگذشته است اما دیگر خبری از سنتهای رسول خدا نیست. پیامبر اکرم جامعه نبوی ایجاد کرده بود ولی اکنون تبدیل شده به جامعه اموی و افرادی چون معاویه و یزید حاکمان آن بودهاند.
پیامبر جامعه ارزشی ایجاد کرده و اکنون تبدیل شده به جامعه غیر ارزشی.
پیامبر جامعه ولایی ایجاد کرده بود ولی اکنون به جامعه سلطنتی تبدیل شده و قصر و بارگاه و ثروتاندوزی و ظلم و ستم ایجاد شده است.
امام حسین(علیه السلام) وقتی دیدند که سنت پیامبر از بین رفته و بدعتها جای آن را گرفته سکوت را جایز ندیده و قیام کردند تا دین الهی را زنده نگه دارد که اگر این کار را نمیکردند معلوم نبود چه بلایی به سر دین میآمد.
پیامبر در مسجد در حضور مردم میفرماید من هیچ اجری از شما نمیخواهم فقط به خاندانم دوستی و محبت ورزید. "لا اسئلکم علیه اجراً الا مودة فی القربی."(2)
ولی آنان با اهل بیت پیامبر چه کردند؟
فدک را از حضرت زهرا(علیهاالسلام) غصب کرده و او را به شهادت رساندند. با امیرالمومنین علی(علیهالسلام) سه جنگ راه انداختند و بعد هم او را در محراب، به شهادت رساندند. امام حسن(علیهالسلام) را نیز به شهادت رساندند و در آخر با امام حسین(علیه السلام) به جنگ برخاستند.
آنان اجر رسالت پیامبر را اینگونه دادند و سنتشکنی کردند.
2- و البِدعَةَ قد اُحییَت؛ (جای عمل به سنت پیامبر) در دین، بدعت و تغییرات ایجاد کردهاند.
امام دومین علت قیام خود را بدعت گذاری در دین اعلام کردهاند.
ایشان احکام را تغییر دادهاند و برخی احکام حلال را حرام و اعمال حرام را حلال اعلام کردهاند. حتی در اذان هم تصرف کرده و آن را کم و زیاد نمودهاند.
امام حسین(علیه السلام) با قیام خود میخواهد، سنتهای پیامبر را زنده کند و مقابل بدعتها بایستد و آنها را از بین ببرد تا دین از خطرات مصون بماند.
امام حسین(علیه السلام) وقتی دیدند که سنت پیامبر از بین رفته و بدعتها جای آن را گرفته، سکوت را جایز ندیده و قیام کردند تا دین الهی را زنده نگه دارد که اگر این کار را نمیکردند معلوم نبود چه بلایی به سر دین میآمد.
پیامبر در مسجد در حضور مردم میفرماید من هیچ اجری از شما نمیخواهم فقط به اهل بیتم مودت و محبت داشته باشید. " لا اسئلکم علیه اجراً الا مودة فی القربی."ولی آنان با اهل بیت پیامبر چه کردند؟
فدک را از حضرت زهرا(علیهاالسلام) غصب کرده و او را به شهادت رساندند. با امیرالمومنین علی (علیهالسلام) سه جنگ راه انداختند و بعد هم او را در محراب، به شهادت رساندند. امام حسن (علیهالسلام) را نیز به شهادت رساندند و اکنون در سال 61 با امام حسین(علیه السلام) به جنگ برخاستهاند.
و اکنون دین به دست ما رسیده و در مقابل این دو دغدغه فرزند رسول خدا مسئولیت داریم. آیا ما برای زنده نگهداشتن سنت پیامبر اکرم تلاش میکنیم؟ آیا سنتهای رسول خدا را عمل میکنیم؟
چقدر روشهای اخلاقی رسول خدا را شناختهایم و به کار میگیریم؟ در مقابل خانواده، دوستان و مردم چقدر با گذشت و ایثار هستیم؟ چقدر به نیازمندان و فقرا توجه داریم؟ حق همسایهها را چگونه ادا میکنیم؟ چقدر پایبند به اصول اخلاقی هستیم؟ تا چه میزان به دنبال اجرای عدالت نبوی هستیم؟ چقدر به احکام و دستورات دین توجه داریم؟ در برپایی نماز چقدر حساسیت داریم؟ چقدر در مورد بدعت گذاریهای در دین دقیق هستیم؟ چقدر در مقابل بدعتها میایستیم و با آنها مبارزه میکنیم تا دین از آسیبها در امان بماند؟ و ...
دوست عزیز، ای همشهری و ای هموطن. ای کسی که عاشق و شیدای حسین هستی و وقتی نام دلربایش را میشنوی از خود بیخود میشوی! اگر میخواهی امام حسین(علیهالسلام) را تجلیل کنی، سنت پیامبر گرامی را زنده کن .
ای خواهر و برادر اگر میخواهی با امام حسین(علیه السلام) همراه شوی در دین بدعت مگذار و با بدعتگذار مبارزه کن و برای ریشهکن شدن بدعتها تلاش کن.
امام در نامه خود پس از بیان دو مطلب فوق، راه درمان را نیز میفرمایند که:
"فَإن تَسمعوا قَولی أهدِکُم إلی سَبیل الرّشاد؛ اگر سخن مرا بشنوید شما را به راه سعادت و خوشبختی هدایت خواهم کرد."
لازمه این که در دین بدعت نگذاریم اینست که دین را خوب بشناسیم، و بدانیم که فرمان الهی در احکام دین چیست؟ آنگاه است که درست عمل میکنیم. وقتی چهارچوب دین را شناختیم، وقتی سنتهای رسول خدا را آموختیم، دیگر جایی برای بدعت و کارهای سلیقهای و من درآوردی نمیماند. آنوقت هست که دقیقا بنا بر دستورات الهی عمل خواهیم کرد.
یادمان باشد که حسینی بودن صرفاً به مشکی پوشیدن و گریه کردن برای آن امام نیست گر چه آن نیز بزرگداشت شعائر الله است بلکه حسینی بودن به نحو اکمل یعنی همانند امام حسین(علیه السلام) عمل کردن و دغدغههای امام را داشتن. چرا که امام در نامه خود پس از بیان دو مطلب فوق، راه درمان را نیز میفرمایند که: "فَإن تَسمعوا قَولی أهدِکُم إلی سَبیل الرّشاد" یعنی اگر سخن مرا بشنوید شما را به راه سعادت و خوشبختی هدایت خواهم کرد.
تست